ما شکست نمی‌خوریم
[ گفت‌و‌گو با دن لیندسی و تی. جی. مارتین؛ درباره‌ی مستند شکست ناپذیر، بهترین مستند بلند اسکار ]

جکسون تروآکس | مریم باقری

فیلم مستند شکست ناپذیر که اسکار بهترین مستند بلند را از آن خود کرد؛ در میان دیگر نامزدهای اسکار، از تمامی آن‌ها سرگرم کننده‌تر بود. داستانی الهام‌بخش از انسان‌های فقیر و.... دَن لیندسی و تی. جی. مارتین، کارگردانان، تدوین‌گران و تصویربرداران این مستند هستند. داستان فیلم درباره‌ی یک فصل از بازی بازیکنان فوتبال دبیرستان "ماناسا" در شمال ممفیس است. تیمی که به مدت ۱۱۰ سال است که نتوانسته در بازی حذفی پیروز میدان شود.
بیل کورتنی مربی این تیم سعی دارد که این بار تیم را به سوی پیروزی رهبری کند. مستند شکست ناپذیر سه بازیکن را تحت رهبری کورتنی دنبال می‌کند. مانی، OS و چاویس که هر کدام به لحاظی در زندگی خود دچار مشکل و با موانعی مواجه هستند و فوتبال را راهی برای رسیدن به زندگی بهتر می‌دانند.

چطور به موضوع ماناساس رسیدید و مستندی ساختید که در ‌‌نهایت شکست ناپذیر شد؟
لیندسی: ریک میدلماس، تهیه کننده‌ی ما، مقاله‌ای در مورد یکی از شخصیت‌ها، OS خوانده بود؛ این مقاله را برای من و مارتین فرستاد و گفت: "فکر می‌کنم از آن دسته داستان‌هایی است که می‌تواند جالب باشد." برای همین ما هم به ممفیس رفتیم تا OS را پیدا کنیم و ببینیم که آیا می‌شود داستان بزرگتری از دل این شخصیت بیرون آورد یا نه؛ که ماناساس‌‌ همان داستان بود. ما به مستندهایی علاقه‌مند بودیم که داستان آن‌ها در جلوی دوربین آشکار می‌شود و به تدریج شکل می‌گیرد و این داستان از آن دسته داستان‌ها بود و بهترین فرصت برای ما که بتوانیم شانس خود را امتحان کنیم. واقعا نمی‌دانستیم که قرار است در انتها چه اتفاقی بیافتد.
مارتین: ما اول مجذوب داستان OS شدیم و هدفمان این بود که به سبک سینما وریته در این فیلم پیش برویم، اما وقتی داستان‌های دیگر پیرامون تیم را شنیدیم و با شخصیت‌های دیگر آشنا شدیم متوجه شدیم که امکانات وسیع‌تری در اختیار داریم.
می‌دانم که هر دوی شما برای گرفتن فیلم به ممفیس سفر کردید. چه مدت آن‌جا بودید؟
مارتین: نه ماه در آن‌جا ماندیم. می‌دانستیم تنها راه برای ساخت فیلم به شکلی که دوست داشتیم این است که در آن محیط زندگی کنیم و خودمان را در این تیم غرق کنیم. از روز اول می‌خواستیم فیلم بیشتر از یک فیلم تجربی باشد. می‌خواستیم بیننده فراموش کند که دارد مستند می‌بیند. تنها راه این بود که برویم آن‌جا و خودمان را در داستان غرق کنیم. نه تنها غرق در اعضای تیم، بلکه غرق در کل اجتماع آن‌جا. این باعث می‌شد که مردم هم حضور دوربین را فراموش کنند. در اکثر مواقع سروکله‌ی دوربین‌ها در این منطقه زمانی پیدا می‌شود که قصد دارند قطعه‌ای جنجالی در باره‌ی خشونت بسازند و یا گزارشی تهیه کنند. ما به آن‌ها گفتیم که می‌خواهیم داستان آن‌ها را بازگو کنیم. برای این‌که این کار را انجام دهیم، باید روی حرفمان می‌ایستادیم. یکی از کارهایی که باید می‌کردیم این بود که هر روز در تمرینات آن‌ها شرکت کنیم، در مدرسه، در شوهای کشف استعداد، باید خودمان را جاهایی نشان می‌دادیم که اصلا فکر هم نمی‌کردیم به درد تصویربرداری بخورند؛ اما به خاطر ایجاد صمیمیت و نزدیکی و جلب اعتماد باید این کار را می‌کردیم.
برای وارد شدن به زندگی هیئت مدیره‌ی مدرسه، دانش‌آموزان و والدینشان به مشکلی برنخوردید؟
لیندسی: فکر می‌کنم چالش برانگیز‌ترین مساله برای ما همین بود؛ اما زمانی‌که می‌خواهی فیلمت را آن‌طور که دوست داری بسازی، چاره‌ای نداری. فکر می‌کنم این‌که قبل از شروع ساختن فیلم رفتیم و با کورتنی و OS ملاقات کردیم و زمانی را با کورتنی گذراندیم، خیلی به نفعمان شد.
کورتنی قادر بود حسی را از آن‌چه نیت ما بود بگیرد. ما به هیچ وجه نمی‌خواستیم در داستان دخالتی داشته باشیم و یا آن را دستکاری کنیم. ما فقط می‌خواستیم آن‌چه که اتفاق می‌افتد را مستند کنیم. سپس با مدیر مدرسه آشنا شدیم و مدتی را هم با او گذراندیم. حضور ما در همه جا توانست حسی از اعتماد را در میان مردم و به خصوص کادر مدرسه به‌وجود بیاورد و این‌طوری ما توانستیم به‌طور نامحدود با همه در ارتباط باشیم. فقط باید آن‌ها را مطمئن می‌کردیم که نمی‌خواهیم جز ساخت مستند دست به کار دیگری بزنیم.
مارتین: فکر می‌کنم مسئله‌ی دیگری که کمک کرد این بود که در قوانین مدرسه دخالتی نکردیم. ما فقط می‌خواستیم در مورد داستان‌هایی که در مورد تیم اتفاق افتاده است بدانیم و مسیر این تیم را در آن‌چه که پیش رو دارد دنبال کنیم. کاملا واضح است که شخصیت اصلی ما متعلق به تیم است.
در ابتدا شما از کورتنی و OS فیلم گرفتید، چطور شد که چاویس و مانی هم به فیلم اضافه شدند؟
لیندسی: در مورد مانی حتی قبل از سفر به ممفیس هم می‌دانستیم که او یکی از شخصیت‌های فیلم است. ما در اولین سفر خود به آن جا با او ملاقات کرده بودیم. ما کورتنی را تا اتاق وزن دنبال کردیم. قرار بود تیم آموزش و تمرین خارج از فصل داشته باشد. وقتی کورتنی خودش را نشان داد، مانی تنها بازیکنی بود که سر ساعت و آماده در آنجا حاضر بود. برای همین شروع کردیم تا با او صحبت کنیم. به نظرمان آمد که اگر او را در کنار OS قرار دهیم جالب خواهد شد. مانی از آن دست پسرهایی بود که هر کاری از دستش بر می‌آمد را به خوبی و درست انجام می‌داد؛ اما به خاطر این‌که توانایی و استعداد ورزشی نداشت در نتیجه چشم‌اندازی هم برای این‌که جایی برود و فوتبال بازی کند نداشت؛ تنها به نظر می‌رسید که از حمایت کمی در اطراف خود برخوردار است.
اولین فیلمی که از او گرفتیم در خانه‌اش بود. مجبورش کردیم که تمام خانه‌اش را به ما نشان دهد. او گفت: "این لاکپشت خانگی من است" و سپس لاکپشتش را با انسان‌ها مقایسه کرد. ما گفتیم: این محشره. می‌بینید که مانی از ابتدا در فیلم حضور داشت. در مورد چاویس هم به این خاطر که رفتار و عملکرد‌هایش بر روی تیم تاثیر داشت تصمیم گرفتیم او را هم دنبال کنیم و از او نیز فیلم بگیریم.
مارتین: نکته‌ی خنده‌دار قضیه این‌جاست که تا نیمه‌های فصل ما هنوز متوجه نشده بودیم که داریم یک فیلم فوتبالی می‌سازیم. قاعدتا می‌بایست با بازیکنان خط حمله، دفاع و بازیکنان دیگر مصاحبه می‌کردیم؛ اما جنبه‌ی انسانی داستان برایمان جالب‌تر بود. این‌که شخصیت‌ها چطور بر روی یکدیگر تاثیر می‌گذراند. در ذهنمان دقیقا یک تصویر داستانی داشتیم و نمی‌خواستیم فیلم مجموعه‌ای از عکس‌های مکانیکی و بدون فکر از این‌جا و آن‌جا باشد. چاویس می‌توانست مثل سرطان برای تیم باشد؛ برای همین بر روی داستان کلی فیلک تاثیر گذاشت. او اول بر روی مانی تاثیر گذاشت و در ‌‌نهایت بر روی خط داستانی اصلی و شخصیت‌های اصلی نیز تاثیر گذار بود.
به عنوان یک تیم کارگردانی دو نفره چگونه توانستید با رعایت سبک سینما وریته‌ی خود از وقایعی که در پیش روی شما اتفاق می‌افتاد بدون کمترین دخالت فیلم بگیرید؟
مارتین: یکی دو هفته اول را برنامه‌ریزی کردیم.
لیندسی: ما طوری با هم کار می‌کردیم که نیازی نبود چیزی به هم بگوییم. با هم قرار گذاشته بودیم که فقط اجازه بدهیم اتفاقات بیافتند و ما تنها فیلم بگیریم. همچنین بستگی به این داشت که میکروفون را به چه کسی وصل کرده باشیم. ما خودمان صدا‌ها را می‌گرفتیم. من معمولا میکروفون را به کورتنی وصل می‌کردم و دنبال او می‌رفتم.
مارتین: کار ما دقیقا مکمل هم بود؛ یعنی مثلا تصمیم می‌گرفتیم که چه کسی صدا را بگیرد و چه کسی حواسش به دوربین باشد. این تصمیمات مستقیما با موضوع صحنه‌ای که می‌خواستیم بگیریم ارتباط داشت. یکی از ما پشت دوربین A می‌ایستاد و دیگری در پشت دوربینB. دنبال کردن کورتنی در اولویت لیندسی بود، پس هر بار که صحنه مربوط به کورتنی می‌شد، من می‌دانستم که لیندسی در پشت دوربین A قرار خواهد گرفت و برای همین خودم پشت دوربین B می‌ایستادم. اما در مورد فیلم‌برداری از بازی‌ها کلا قضیه فرق می‌کرد و یک کار علمی نیاز داشت. تصمیم گرفتیم که حداکثر از سه دوربین دیگر همراه با سه اپراتور استفاده کنیم. پس با دوربین‌های ما کلا پنج دوربین در صحنه حضور داشت. لیندسی، کورتنی و تمامی کنش‌هایی را در خطوط طرفین میدان بازی اتفاق می‌افتاد را دنبال می‌کرد که باعث می‌شد بسیار نمایشی‌تر جلوه کند. یک دوربین نیز در بالکن کار گذاشته بودیم که به ندرت از آن استفاده می‌کردیم. من هم فقط پرسه می‌زدم و از رنگ‌ها، اُور شولدر‌ها و کلوزآپ ‌ها و جمعیت فیلم می‌گرفتم.
لیندسی: از آن جایی که به غیر از تصویربرداری کار تدوین فیلم نیز با خودمان بود، می‌دانستیم که در زمان تصویربرداری کجا‌ها باید کات کنیم و به چه صحنه‌هایی نیاز داریم و چه صحنه‌هایی را نیاز ندایم. زمان‌هایی بود که یکی از ما دنبال یک شخصیت می‌رفت و دیگری شخصیتی دیگر را دنبال می‌کرد. نماهایی که می‌گرفتیم شباهت زیادی به هم داشتند، مثل این می‌ماند که از یک دوربین گرفته شده باشند.
کورتنی در فیلم چند سخنرانی دارد. در بعضی از آن‌ها، برای مدت طولانی بر روی صورت او باقی مانده‌اید و گاهی اوقات از دیگر بازیکنان نیز فیلم گرفته‌اید. برای موارد دیگر، از صدای او به عنوان پس زمینه‌ی تصاویری که از بازی‌ها دارید استفاده کرده‌اید. چطور به این سبک از تدوین رسیدید؟
مارتین: مهم‌ترین مسئله برای ما زمانی‌که پشت میز تدوین نشستیم این بود که حسی را به بیننده منتقل کنیم که خودمان در زمان اتفاق افتادن این حوادث داشتیم و فکر می‌کردیم در این صورت موفق خواهیم بود. برای این‌که این تجربه برای خود ما بسیار تجربه‌ی احساسی بود. ما با این پسر‌ها حسابی رفیق شده بودیم و این رابطه طوری بود که انگار خود ما جزوی از آن‌ها هستیم.
در روند تصویربرداری این فیلم، چیزی شنیدید و یا یاد گرفتید که باعث شگفتیتان شده باشد؟
لیندسی: من از دیدن عزم راسخ و هدف کورتنی جدا شگفت زده شدم. عزم راسخ برای این‌که شکست نخوری. صبوری او من را بسیار تحت تاثیر قرار داد. چیز دیگری که باعث شگفتی من شد بازگشت به مدرسه و تجربه‌ی دوباره آن اتفاقات بود.
مارتین: و این‌که دنیای شما در زمانی که در دوره‌ی دبیرستان هستید چه شکلی است. همه چیز برای بچه‌هایی که در این سنین هستند مهم است و البته بسیار احساسی. برای این‌که در سنی قرار دارید که در جهان کوچک خودتان زندگی می‌کنید و برای همین همه چیز حتی چیزهای کوچک برایتان بسیار بزرگ جلوه می‌کند تا وقتی بزرگ شوید و به دنیای بیرون پا بگذارید و آن‌گاه دید وسیعتری نسبت به دنیا پیدا کنید.
فیلم شما نامزد دریافت بهترین فیلم مستند بلند از آکادمی اسکار بود و حالا این جایزه متعلق به شماست. رسیدن به این مرحله و شناخته شدن توسط جامعه‌ی بزرگان مستندسازی چه معنایی برایتان دارد؟
مارتین: باور نکردنی است.
لیندسی: صادقانه بگویم، هنوز این اتفاق را باور نکردم.
مارتین: ما شانس این را پیدا کردیم که با چند نفر از فیلمسازانی که همیشه برایمان اسطوره بودند ملاقات کنیم. کسانی که آروز داشتیم روزی بتوانیم مانند آن‌ها فیلم بسازیم. بهترین کلمه برای این‌که بخواهم موقعیت خودمان را توصیف کنم واژه‌ی سورئال است.
لیندسی: این جایزه یک عهد و پیمان با آدم‌هایی که از آن‌ها فیلم گرفتیم نیز هست. هر جور بخواهی حساب کنی ما خیلی خوش شانس بودیم. پیدا کردن آدم‌هایی که می‌خواستیم به ما اعتماد کنند و کردند، شانس بسیار بزرگی بود. ما نظرات زیادی از تماشاگران دریافت کردیم که از میزان صمیمیتی که در این فیلم وجود داشت شگفت زده شده بودند. این صمیمیت به فیلم قدرت بخشید.
دوست دارید فیلم چه تاثیری بر روی بینندگانش داشته باشد؟
مارتین: فکر می‌کنم اگر بصورتی بتواند برای مردم الهام بخش باشد عالی است. این‌که بتواند آن‌ها را تشویق به فعالیت‌های داوطلبانه کند و یا آن‌ها را مجبور کند که نگاهی دیگر به زندگی خود بیاندازند، در این صورت فیلم کار خود را کرده است. این بزرگ‌ترین آرزوی من برای فیلم است.
لیندسی: من امیدوارم که فیلم الهام بخش مردم باشد؛ نه تنها در این مورد، که به زندگی خود نگاهی دوباره بیاندازند، بلکه امیدوارم این واقعیت را برای آن‌ها روشن کند که در زندگی همه‌ی ما با یکدیگر تعامل داریم و هر کدام از ما می‌تواند تاثیری شگرف بر زندگی دیگری داشته باشد.
در جشنواره‌هایی که فیلم به نمایش درآمد چه بازخوردی از طرف تماشاگران دریافت کردید که برایتان افتخار آمیز بود؟
مارتین: جمعیت زیادی که برای دیدن فیلم آمده بودند و تشویق‌هایی که می‌کردند به خودی خود برای ما یک موفقیت بزرگ بود. ما حدود یک‌سال از زندگیمان را صرف تدوین این کار کردیم و وقتی دیدیم که تماشاگران از فیلم خوششان آمده است تمام خستگی از تنمان در آمد و همین یک جایزه‌ی بزرگ برای ما محسوب می‌شد؛ به این دلیل که ما واقعا دو سال‌ونیم از زندگیمان را صرف تهیه‌ی این فیلم کردیم. آدم‌هایی که در فیلم حضور داشتند پس از دیدن فیلم پیش من می‌آمدند و می‌گفتند: "شما کارتان را درست انجام داده‌اید. داستان همان طوری است که نشان دادید." آن‌ها به ما اعتماد کرده بودند و این چیزی است که همیشه فکر تو را به خود مشغول می‌کند که باید برای اعتمادی که به تو کرده‌اند احترام قائل شوی و تلاش کنی که داستان را آن‌طور که هست و با صداقت بیان کنی. برای آن‌هایی که فیلم را دوست داشتند این بزرگ‌ترین پاداش است.
لیندسی: می‌بینی که مردم می‌خندند. می‌بینی که گریه می‌کنند. دیدن احساسات مردم هیچ وقت کهنه نمی‌شود. خانمی بود که از فیلادلفیا پیش من آمد و گفت: "من از ورزش متنفر هستم و نمی‌خواستم بیایم و فیلمت را ببینم، اما الان فکر می‌کنم که فیلمت بی‌نظیر است."

عکس: ریک میدلماس (تهیه‌کننده)، دن لیندسی و تی. جی. مارتین.

 

منبع: رای ُبن مستند | تاريخ: 1390/12/10
 | فهرست مطالب ابتدای صفحه | 
به گروه فيس بوک ما بپيونديد