چهار فیلم مستند دربارهی احمدرضا احمدی، خاطره پروانه و مستندی دربارهی ادبیات داستانی ایران از ناصر صفاریان بصورت دیویدی در کتابفروشیها عرضه شده است.
مستند آواز آفتاب دربارهی ادبیات داستانی ایران: یک نگاه با حضور محمود دولتآبادی، علیاشرف درویشیان، جواد مجابی آماده شده است. در مستند خاطره در قاب نیز با گفتوگوی تصویری با زندهیاد خاطره پروانه به زندگی و آثار این هنرمند عرصهی موسیقی پرداخته شده و سومین مستندی که به کارگردانی صفاریان بصورت دیویدی منتشر شده است، مستند بانو مرا دریاب دربارهی احمدرضا احمدی شاعر است که در آن آیدین آغداشلو، احمدپوری، محمدعلی سپانلو، شمس لنگرودی، عمران صلاحی، محمد صنعتی، رشید کاکاوند، حسن کیائیان و... حضور دارند.
همچنین علاوه بر این سه فیلم، مستند امپراتور و ما، یک نگاه به آکیرا کوروساوا کارگردان مطرح ژاپنی به کارگردانی امید نجوان و تهیهکنندگی نیز بصورت دیویدی عرضه شده است. طبق روال همیشگی صفاریان پخش این آثار را خودش برعهده داشته است و عرضهی آنها در کتابفروشیهاست.
به تازگی از شما ۴ فیلم به صورت دیویدی عرضه شده است. یکیاش فیلمی که دربارهی احمدرضا احمدی ساختهاید.
این دومین فیلم دربارهی این شاعر شناخته شده است؛ با این تفاوت که این بار دربارهی بحث شعر و شاعری ایشان بود. در فیلم اول، وقت خوب مصائب ما از نظر شخصیتی به احمدرضا احمدی پرداختهایم، به همین خاطر در داخل خانواده است و دربارهی جزییات زندگی شخصیاش سخن میگوید. این بار اما دربارهی شعر و شاعری و حتی در حد کوتاهی هم به نقد آثارشان پرداخته شده است.
مخاطب این فیلم چه کسانی میتوانند باشند؟
چه این فیلم چه فیلمهای دیگر من، مخاطبشان مردم عادی هستند. اما مردم عادی با گرایش روشنفکری که مسایل را به طور تخصصی دنبال نمیکنند.
و شما فکر نمیکنید این اطلاعات در اختیار ایشان از طریق روزنامه یا رسانههای مکتوب و غیر مکتوب دیگر رسیده است؟
ممکن است. این را انکار نمیکنم. این راهی است که من هنگام ساخت فیلم به آن رسیدهام. شاید فرد دیگر روش دیگری به ذهنش برسد. ولی مثلا وقتی به دنبال ساخت فیلمی دربارهی فروغ بودم، چون طیف گستردهتری از علاقهمندان را در بر میگرفت، دیگر به سراغ کتابها یا نکتههایی که همه دربارهاش میدانستند نرفتم.
ساختن فیلم مستند دربارهی آدمها مگر نباید همراه با تصویرهایی باشد که دیدنش را جذاب کند؟
ببینید، این روشی است که در تمام سینمای دنیا دربارهی فیلمهای این گونه مرسوم است و یعنی اینکه فیلم گفتوگو محور است و ساختار مبتنی بر مصاحبه است. اما در برخی فیلمها هم میبینیم مثلا فرد را که با او گفتوگو میکنند در اتاقش میچرخانند یا کتابی را از کتابخانه برمیدارد و... و بعد این تصاویر روی صدای مصاحبه قرار داده میشود.
اما من خیلی تاکید دارم این کار را به شکل بیمورد و برای تنوع صرف، انجام ندهم. سادگی در کادربندیهایم وجود داشته باشد، تا فیلمی که بر مبنای گفتوگو است ساده و روانتر دربیاید. در ادامه سعی میکنم و سعی کردم در تدوین به ریتمی برسم که تماشاگر را خسته نکند. به هر حال دوست ندارم مانند برخی مستندها از اینسرتهای غیر ضروری استفاده کنم. با این حال اگر نیاز باشد این کار را میکنم. مثلا در همین فیلم بانو مرا دریاب از تصویر حضور احمدی در مراسم سالگرد فروغ در ظهیرالدوله روی حرفهای او درباره فروغ استفاده کردم، چون جای آن تصویر همان جا بود و منطق ساختاری داشت.
یک فیلم دیگر شما هم دربارهی ادبیات معاصر است، که متعلق به سالها پیش است.
اتفاقا فیلم آواز آفتاب فیلم مورد علاقهی من نیست. یعنی آنرا در بین چند فیلمی که دوست دارم قرار نمیدهم. این فیلم در سال ۸۱ ساخته شده است، آن هم در زمانی فشرده و کمتر از یک ماه. گذشته از اینکه قطعا نظرات و نگاه من در طول این ۸ سال تغییراتی کرده، این را هم باید در نظر داشته باشیم که این یک فیلم مناسبتی است که برای مناسبت خاصی ساخته شده و باید در همین چهارچوب دیده شود. آواز آفتاب به سفارش نشر کاروان و اندیشهسازان و با حمایت مالی آنها برای شب برگزاری جایزهی یلدا تهیه شد، یعنی برای یک نمایش و برای حدود ۱۰۰- ۱۵۰ نفر که همگی اهل ادبیات بودند.
از سال ۸۱ تا به حال هم فیلم اصلا اجازه هیچ نمایشی نداشت و ارشاد اجازهی نمایش در محفل و مراسم کوچک ادبی را هم نمیداد. حتی ۳ سال قبل فیلم را از یک جشنوارهی تخصصی که دربارهی کتاب و کتابخوانی بود ناگهان بیرون کشیدند. حالا وقتی ناگهان چند فیلمام مجوز گرفت و این فیلم هم در میانش بود، آنقدر ذوق زده شده بودم که بلافاصله خواستم این فیلم هم پخش شود! چون متاسفانه نمیدانیم فردا چه میشود.
به هرحال کسانی هم چون محمود دولت آبادی و علی اشرف درویشیان در آن حضور داشتند و نظرشان و حضورشان خالی از لطف نیست. ابتدای فیلم هم یک نوشته اضافه کردم و اشاره کردهام به این مناسبتی بودن فیلم. ضمن اینکه در همان نسخه اولیهی سال ۸۱ هم در عنوان بندی فیلم تاکید کردهام: «مروری گذرا بر ادبیات داستانی ایران». یعنی تنها به چند نکته گذرا اشاره شده و تحلیل عمیقی قرار نبوده مطرح شود.
اما بین این آثار به نظر میرسد در نحوهی ساخت فیلمتان خاطره در قاب که دربارهی خاطره پروانه است به جذابیتهای بیشتر هم فکر کردید.
خاطره پروانه شخصیت محبوبی است و ما هم خواستیم فیلمی که دربارهی اوست دیدنی باشد. ضمن اینکه این یک گفتوگوی تصویری است نه یک فیلم به مفهوم متداول. گفتوگویی که با ایشان داشتیم حدود یک ساعت و نیم بود؛ اما نمیخواستیم فیلم مطول باشد. بنابراین بخشهایی که به نظرمان جذابتر و شنیدنیتر بود را انتخاب کردیم و در فیلم قرار دادیم. علاوه بر زمان میخواستیم فیلم بر مسایلی که در یک خط خاص احساسی دنبال میشد متمرکز شود. علاوه بر این دلم میخواست ببینم استقبال از یک گفتوگو در جامعهی ما چگونه است. چون بر خلاف اغلب کشورها که کارهای این چنینی در فروشگاهها و کتابخانهها عرضه میشود، در ایران نمونهاش را نداریم.
در واقع گلههایی بود که ایشان از وضعیت موجود داشتند؟
میخواستم تمثیلی از هنرمند و شرایط امروزیاش در جامعه باشد. ما حدود یک سوم از گفتوگویی که با ایشان داشتیم را در فیلم قرار دادیم.
همه آثار شما گفتوگو محور است. ممکن است خستگی و دلزدگی را به همراه داشته باشد، که مدام بنشینند و صورت یک نفر را نگاه کنند.
شاید این به سابقهی روزنامهنگاری من بر میگردد، اینکه دوست دارم در گفتوگو اتفاقی بیفتد. در تمام این کارها و فیلمهایی که ساختهام این نکته برایم خیلی مهم بوده است. این فیلمهایی که ساختهام هدفم این بوده مخاطب این افراد را بشناسد و به او اطلاعات داده شود. به همین دلیل قالب مصاحبه برایم جذاب بوده و هست.
اما از طرفی مقولههایی که من سراغشان رفتهام بسیار تاویلپرداز است و بهتر بود این گفته و اطلاعات از زبان خود فرد شنیده شود. مثلا دربارهی ترانهای از فروغ هر کس که شنیده از آن تصویری دارد و من هر تصویری که ارائه میدادم با نظر عدهای موافق بود و با نظر افرادی دیگر فرق داشت. البته اگر هم میشد و لحظههایی بود که میتوانستم تصویرپردازی مناسبی داشته باشم مقاومت نمیکردم. ضمن اینکه تاکید دارم کارهایم بیعیب و نقص نیست و هر اشکال احتمالی را میپذیرم.
یعنی این روش را میخواهید به همین شکل ادامه دهید؟
فیلمهای من همان طور که گفتیم گفتوگو محور است و از دل گفتوگو قرار است اتفاقی بیفتد. به این مساله اعقتاد دارم؛ ولی تاکیدی ندارم در مورد آینده. شاید بعدتر و در زمانی دیگر از این شیوه پشیمان هم بشوم!
یک بحث دیگر هم هست. شما تهیهکنندهی فیلمهای مستند هم هستید. در همین مجموعه فیلمی با نام امپراتور و ما هست که کارگردانش امید نجوان است.
این فیلم سال ۸۵ ساخته شده است. در خانهی سینما بزرگداشت آکیرا کوروساوا برپا شده بود و سه نفر از دوستان و همکارانشان به ایران آمدند. با همکاری خانهی سینما دوستان امکانی فراهم کردند و توانستیم در فرصتی که فراهم شد با آنها گفتوگو داشته باشیم. در حالی که آنها تمام زمان و وقتشان به صورت فشرده برنامه ریزی شده بود، مسئولان جشن و خانهی سینما خیلی لطف کردند.
برای همین به نظر میرسد که خیلی با عجله این فیلم ساخته شده است. به طوری که نه امکان دکور زدن داشتهاید و نه امکان کار ویژهای؟
این فیلم در فرصت کوتاه سه چهار روزهای که آنها به ایران آمدند ساخته شد. به جز برنامههای جشن خانهی سینما، قرار دیدن و گشتن در شهر هم برایشان گذاشته شده بود؛ به طوری که همهی کارها به صورت فشردهای انجام شده بود. ما واقعا همچین فرصتی که مثلا بتوانیم دکور بزنیم نداشتیم. این صحبتها لابهلای وقتهای آنها انجام شد. گروه به مدت یک روز منتظر میایستاد تا به مدت یک ربع یا نیم ساعت بتوانیم گفتوگو داشته باشیم.
باتوجه به اینکه شما تجربهی بیشتری در زمینهی ساخت سنیما مستند دارید در زمنیه کادربندی به کارگردان فیلم کمک نکردید؟
من نمیخواستم در کارگردانی این فیلم دخالتی داشتم. اما به عنوان تهیهکننده از ابتدای ساخت کار حضور داشتم. این فیلم قرار بود برای یک تلویزیون انگلیسی زبان که در ایران مجوز داشت ساخته شود؛ اما این تلویزیون دچار مشکل شد و به تعهدات مالی عمل نکرد و من کاری که نصفه پیش رفته بود و هزینههای همان کار نصفه را هم خودم داده بودم نه آن تلویزیون، را ادامه دادم و عملا شدم سرمایهگذار و تهیهکننده این فیلم. ضمن اینکه معتقدم در چارچوب کار تلویزیونی و ویدئویی فیلم بدی نشده و کادرها هم اشکال خاصی ندارد که نیاز به دخالت باشد.
در زمینهی سینمای مستند، این مرسوم نیست که تهیه کننده در زمینه ساخت فیلم نظر دهد؟
ببینید، در زمینهی فیلمهای مستند دو شیوه وجود دارد؛ یکی این گونه است که تهیهکننده از ابتدا همراه کارگردان است و در ساخت و تولید آن حضور دارد و تمام هزینهها را میدهد. مثلا فیلم عاشق ساختهی یلدا قشقایی که من تمام مسایل مالی و تهیه کنندگی را دنبال میکردم. اما شیوهی دیگری هم در تهیهی فیلمهای مستند هست؛ به گونهای که فیلم ساخته شده و آماده را کارگردان میفروشد. خریدار هم معمولا یک جای دولتی مثل مرکز گسترش است که با قیمت بسیار ناچیز فیلم را میخرد و اسم خودش را مینویسد تهیهکننده. بعد آن وقت در جشنوارهها هم همین مرکز، جایزهی بهترین فیلم را به خاطر همین اثر میگیرد!
ولی این فیلمهایی که شما تهیه کنندگیشان را بر عهده گرفتهاید به اعتبار شما دیده میشوند و در مخاطب واکنش نه چندان مثبت ایجاد میکند.
سعی بر این بوده در کار کارگردان دخالتی نداشته باشم؛ مثلا در فیلم عاشق این تصویرهایی که گرفته شده اگر خود من میخواستم انجام دهم همین گونه بود. من هم با همین نورپردازی و دوربین روی دست فیلم را تصویربرداری میکردم. میخواستیم یک تصویر واقعگرا داشته باشیم. نظر کلیام هم این است که به هر حال برای سلیقه کارگردان باید ارزش قائل شد.
شما از معدود مستندسازانی هستید که آثارتان را منتشر و عرضه میکنید. چرا این رویکرد گسترش نیافته است؟
یک مسئلهای که در این میان مطرح میشود ریسک اقتصادی است. یک فیلمساز مستند علاوه بر هزینههایی که برای ساخت اثرش صرف کرده است، برای اینکه وارد بازار شود باز هم باید هزینههای دیگری بدهد. هزینههایی مانند تولید، چاپ و توزیع هزینههایی هم چون چاپ جلد دیویدی و... این ریسکی است که اگر استقبال شود میتواند هزینههای خود را برگرداند. اما معلوم نیست و ممکن است این اتفاق نیفتد. متاسفانه هیچ حمایتی هم از هیچ جایی صورت نمیگیرد، و حتی سیستم حمایتی ارشاد در مورد فیلمهای نازل کمدی این روزها، در مورد سینمای مستند وجود ندارد.
خود شما دربارهی استقبال از آثارتان چه طور فکر میکنید؟
ببینید در مورد فیلمی همچون امپراتور و ما از همان قبل از ورود فیلم به بازار ویدئویی میدانستیم هر هزینهای صرف کنیم ضرر است و هیچ بخشی از آن بر نمیگردد. برای اینکه کوروساوا کارگردان خاصی است. الان این فیلم با تیراژ ۵۰۰ نسخه وارد بازار شده؛ این یعنی شکست کامل اقتصادی. یا مثلا فیلم قبلی من دربارهی شاعر بزرگمان، احمدرضا احمدی، بعد از ۵ سال هنوز تیراژش به ۲۰۰۰ تا نرسیده. ولی باز بنده کاری دربارهی این چهرهی مهم فرهنگی وارد بازار کردم. اگر علاقههایی از جنس دیوانگی نباشد، هرگز این اتفاق رخ نمیدهد. همان طور که میبینید، تقریبا تمام دوستان مستندساز بنده هم آدمهای عاقلی هستند. پس طبیعی است که کمتر کسی پا پیش بگذارد. بسیار متاسفم که در معاونت سینمایی با این همه شعار فرهنگی، هیچ حمایتی از کارهای صرفا فرهنگی انجام نمیشود.
بخشی از این گفتوگو ابتدا در روزنامهی شرق (۱۹ دیماه) منتشر شده است.