تقریبا بیشتر روزنامه و مجلات، صفحه یا ستونی دارند که مال معرفی کتابهای تازه درآمده است. هر کدام هم اسمی روی آن میگذارند به سلیقه و انتخاب خودشان؛ مثلا تازههای نشر، معرفی کتاب، داخل ویترین... یا چیزی از این دست. صفحههای این طوری، همیشه حرص مرا در میآورند. شاید حتی بتوانم بگویم از این صفحات متنفرم. یک سری آدم دارند با نیتی خیر کار میکنند، اما تاثیرشان روی آدم این است که بفهمی چه قدر چیز نخواندهای و چه قدر سواد نداری. مگر میشود این همه کتاب را از سر گذراند؟ پس فقط میدانی این کتاب یا آن کتاب درآمده و تو هنوز نخواندیشان. صاحبان این صفحات، جوری از کتابها تعریف میکنند که تو در دم دلت میخواهد زبل خان شوی و تا دستت را بلند میکنی کتاب توی دستت باشد و بعد با بهره گیری از روشهای تند خوانی نصرت، کتاب را یک جا نوش جان کنی. اما اینکه فقط یک آرزوی دست نیافتنی است.
عاشق گربهها
نیروی اهریمنیاش
حکایت ما و آنها
ظالم دماغ سوخته
هوای تازه
زندگی مرا نکشت
عید که به درد کتاب خواندن نمیخورد
فیلمنامه، بودن یا نبودن؟!
از ایده تا فیلم نامه
از فیلم نامه تا تدوین
کتاب تئوریک، نه فنی
کتابی پراهمیت و بیسابقه
یک متن مرجعِ ساختارگرا در سینما
عکس چگونه از ماجراها و روابط پرده برمیدارد
ترس حق طبیعی من است