هفته فیلم مستند، بعدازظهر روز سه شنبه ۱ آذرماه با نمایش پنج فیلم مستند آغاز به کار کرد. سانس نخست این هفتهی فیلم به نمایش سرزمین من، جهان من (سودابه مجاوری)، تا باران بعدی (مریم سپهری) و چه شور بود دریاچهی من (حسن قهرمانی) اختصاص داشت که وجه مشترک تمام آنها محیط زیست و دغدغهی حفاظت از آن بود.
بخش بعدی سانس نخست، شامل برگزاری نشست گفتوگو با سازندگان آثار بود که کارگردانهای هر سه فیلم در آن شرکت کردند. در ابتدای این نشست، مریم سپهری که با مستند تا باران بعدی به چند ماه آخر زندگی لوئیز فیروز (یک زن آمریکاییتبار ساکن ایران) پرداخته گفت: "ایشان را دورادور میشناختم؛ اما یکی از بستگان من که پزشک معالج ایشان بود و در ضمن، از علاقهی من به پرورش اسب خبر داشت توصیه کرد به مزرعهی خانم فیروز بروم و به صورت حضوری با ایشان ملاقات کنم. همین نکته باعث شد چند بار برای دیدار با ایشان سفر کنم. در حقیقت در جریان این ملاقاتها ارتباط و دوستی ما شکل گرفت و من تصمیم گرفتم دربارهی ایشان یک فیلم مستند بسازم."
سپهری که در فیلم خود به معرفی لوئیز فیروز به عنوان احیاگر یکنژاد فراموش شده از اسبهای کهن ایرانی پرداخته گفت: "پیش از اینکه این مستند ساخته شود شنیده بودم یکی از شبکههای خارجی اقدام به تولید مستندی دربارهی اصلیترین ویژگی خانم فیروز یعنی پرورش اسب کرده است. اما وقتی برای ملاقات به محل زندگی ایشان سفر کردم آنچه که بیش از هر نکته دیگری توجه مرا به خود جلب کرد فضای زندگی خانم فیروز، نحوهی نگرش او به زندگی و خاطرات پنجاه سال حضور و زندگیاش در ایران بود."
سپهری در بخش دیگری از سخنان خود ضمن اشاره به فعالیت ارزشمند لوئیز فیروز در زمینهی پرورش اسب، ارتباط او با مردم روستایی که در آن زندگی میکرد و تاثیری که بر بچههای تنها مدرسهی روستای محل اقامتش گذاشته بود گفت: "این بخش از زندگی او برای من خیلی مهم و جذاب بود و من با ساخت این مستند قصد داشتم به پاسخ پرسشهایم دربارهی خانم فیروز برسم که البته متاسفانه با مرگ ایشان در میانهی فیلمبرداری نتوانستم به تمام آنها برسم." وی افزود: "قصدم این بود که به خانم فیروز نزدیک شوم و یک فیلم شخصی دربارهی ایشان بسازم. دلم میخواست به انگیزههای واقعی این شخصیت پی ببرم و اصلیترین دلیل او برای پنج دهه اقامت و زندگی ایشان در ایران را دریابم."
سپهری با اشاره به مسائل شخصی به عنوان یکی از مشکلات موجود بر سر راه تولید مستندهای پرتره گفت: "به نظر من بخش عمدهی این مشکل به مسائل فرهنگی برمیگردد و محافظهکاریها و خودسانسوریهایی که کموبیش همهی ما با آن مواجهیم. اما خوشبختانه این مشکل در ارتباط با خانم لوئیز فیروز به دلیل ویژگیهای تربیتی و فرهنگی خاص ایشان کمرنگتر بود و همین نکته، کار مرا کمی راحت کرده بود."
در بخش دیگری از این نشست، سودابه مجاوری که با مستند سرزمین من، جهان من به خطر و تهدید نابودی تالابهای استان گلستان پرداخته با تاکید بر وجه سفارشی بودن فیلم خود گفت: "فیلمهایی که تا پیش از این ساخته بودم از نگاهی تاریخی و فرهنگی برخوردار بود. به همین دلیل، سفارش ساخت این مستند برای من یک چالش بزرگ به حساب میآمد." مجاوری در ادامه افزود: "من تا به حال دربارهی محیط زیست فیلم نساخته بودم و این باعث شد مدتی دربارهی موضوعی با این گستردگی تحقیق کنم. البته از همان ابتدا پاسخم نسبت به ساخت چنین مستندی مثبت بود چون احساس کردم در کنار کارگردانی این فیلم، فرصت این را پیدا خواهم کرد تا تجربه کنم و موضوعی متفاوت با ساختههای قبلیام بسازم."
وی افزود: "دلم نمیخواست این فیلم را دقیقاً به همان شکلی که در ذهن سفارشدهنده (گروه دانش و اقتصاد شبکهی یک سیما) قرار داشت بسازم. بنابراین به صورت مفصل دربارهی حفظ محیط زیست و تالابهای منطقهای که باید دربارهی آن فیلم میساختم تحقیق کردم تا راحتتر بتوانم آن را به سلیقهی خودم نزدیک کنم."
مجاوری همچنین گفت: "برقراری ارتباط میان دنیای ذهنی فیلمساز و سوژهای که ساخت فیلم براساس آن به او سفارش داده شده کار بسیار دشواری است. در چنین شرایطی مستندساز باید نسبت به سوژهی پیشنهاد شده اشراف پیدا کند تا بتواند آن را بسازد." وی با اشاره به حضور دکتر عبدلی (متخصص محیط زیست آبی) به عنوان مشاور کارگردان در این پروژه گفت: "ایشان مدام نگران اطلاعات مورد نیاز فیلم بود و یکی از مهمترین دغدغههایش پرداختن به عوامل تخریب طبیعی تالابهای استان گلستان بود. بنابراین موارد مهم، اساسی و مورد توجه ایشان را فهرست کرده بودم تا مبادا در جریان ساخت فیلم آنها را فراموش کنم. وقتی تولید به پایان رسید و فیلم برای دکتر عبدلی به نمایش گذاشته شد ایشان شوکه شده بود و گفت: تمام مباحثی که ما میخواستیم دربارهی عوامل طبیعی تخریب تالابها گفته شود به صورت تصویری در خود فیلم گفته شده؛ بدون اینکه اطلاعات مورد نظر در گفتار متن گنجانده و آمار و ارقام مورد بحث به صورت آموزشی ارائه شود."
مجاوری با اشاره به نحوهی تطبیق اطلاعات علمی و دغدغههای ذهنی خود گفت: "حضور زنها در کنار تالاب (به مثابه سرزمین) و ارتباط آنها با فلسفهی وجودی آناهیتا (الههی آب) باعث شده بود برخلاف رویهی سفارش، نحوهی نگرش من به چنین موضوعی بیشتر شاعرانه باشد تا علمی." وی اضافه کرد: "این تالابها سرزمین واقعی ترکمنهاست که در آن زندگی و روزی خود را از آن به دست میآورند. در حالی که در سالهای اخیر نه تنها اجازهی ماهیگیری بلکه اجازهی شکار سایر حیوانات هم از آنها گرفته شده. در حقیقت حق استفاده از تالابی که جزو زندگی ترکمنهاست از آنها سلب شده و در مقابل، راهاندازی استخرهای پرورش ماهی رشد چشمگیری داشته است."
مجاوری دربارهی نحوهی کار خود در این فیلم مستند گفت: "بینندهی چنین فیلمی به جای اینکه شاهد آمار و ارقام و طرح مباحث خشک علمی باشد میتواند فقط تصویر ببیند. این اصلاً خاصیت سینمای مستند است که به جای واگویه کردن مطالب علمی کتابها و جزوههای دانشگاهی قدرت آن را دارد که تماشاگر را تنها با تصویر همراه کند. و این بزرگترین چالش من در ساخت این مستند بود."
او افزود: "من در این فیلم به تاثیر صید غیرمجاز، گرم شدن تدریجی زمین، تهدید منطقه توسط کارخانههای آلوده کننده، مشکلات خانوادهها برای ارتزاق و خطر بریده شدن نیهای تالاب اشاره کردهام. اما این حرفها را در قالب عاشقانههای زنان این منطقه که آرام آرام در حال تبدیل به مرثیه است بیان کردهام؛ نه اشاره و تاکید بر اطلاعات خشک و علمی." مجاوری گفت: "ساخت این فیلم مستند تمرین خوبی برای من بود تا از این پس بتوانم فیلمهایی بسازم که هم بتواند از طریق تصویر صرف، حرف خود را بزند و هم اطلاعات مورد نیاز بیننده را تامین کند."
حسن قهرمانی، دیگر کارگردان حاضر در این نشست بود که به پرسشهای حاضران پاسخ داد. او که با مستند چه شور بود دریاچهی من به تغییرات محسوس آب شور در دریاچهی شورابیل پرداخته، ساخت این فیلم را یکی از دغدغههای ذهنی خود برشمرد و گفت: "من با این دریاچه زندگی کرده بودم و خاطرات فراوانی از آن داشتم. اما درست بعد از دوران دانشجوییام وقتی به اردبیل برگشتم متوجه تغییراتی که در این دریاچه ایجاد شده بود شدم و تصمیم گرفتم دربارهی آن فیلم بسازم."
قهرمانی گفت: "از بچگی حس عجیبی نسبت به دریاچهی شورابیل داشتم و زمانی که تصمیم گرفتم دربارهی آن فیلم بسازم به صورت دقیق میدانستم چه کار میخواهم انجام بدهم. تلاش من این بود که تصویر دریاچهی شورابیل را درست مثل حسی که خودم نسبت به آن داشتم به تماشاگر نشان بدهم." وی افزود: "این فیلم شاید تصویر احساس من نسبت به دریاچهی شهر زادگاهم باشد اما تلاش کردم تا جایی که امکانش هست آمار و اطلاعات علمی مورد نیاز را هم با تماشاگر در میان بگذارم."
قهرمانی با اشاره به تفاوت موجود در نسخههای ۳۰ و ۴۲ دقیقهای این فیلم گفت: "دربارهی این دریاچه بحثهای دیگری هم وجود دارد که بنا به مصلحتهایی در نسخهی کوتاه شدهی فیلم وجود ندارد. بهجز اینها، در سایر موارد، حرفهایم دربارهی روند تخریب شورابیل را رُک و بدون هیچ محدودیتی در فیلم گفتهام." وی افزود: "در حقیقت میتوان گفت تولید این فیلم هنوز به پایان کامل نرسیده زیرا هنوز هم دارند کارهایی دربارهی آن انجام میدهند. شاید روزی برسد که این دریاچه به عنوان ماکت یک منطقهی جنگی مورد استفاده قرار بگیرد!"
قهرمانی با اشاره به حذف برخی نکتهها دربارهی دریاچهی شورابیل که برای کمک به انسجام فیلم از آنها صرف نظر کرده گفت: "برای جلوگیری از تشدید نگرانی مردم این منطقه نسبت به آلودگی رادیواکتیو توصیه شد از طرح این مسائل چشمپوشی کنم. با این وجود از تمام این حرفها در نسخهی طولانیتر و موجود فیلم استفاده شده." وی گفت: "وقتی دربارهی سوژهی اصلی فیلم، حرفی وجود دارد من نمیتوانم به سادگی از کنار آن عبور کنم. یکی از دلایلی که مخاطب چنین فیلم جذب تماشای آن میشود این است که متوجه میشود من به عنوان فیلمساز به او دروغ نگفتهام. باید پذیرف بحران نگران کنندهی آلودگی رادیواکتیو در منطقهی دریاچهی شورابیل وجود دارد و مردم هم ناخودآگاه با آن درگیرند."
در بخش دوم از نخستین روز هفتهی فیلم مستند، سالینجر خوانی در پارک شهر ساختهی پیروز کلانتری و من ساکن سفرم به کارگردانی احمد میراحسان به نمایش درآمد اما به دلیل غیبت و عدم حضور کلانتری و میراحسان، جلسهی گفتوگو با سازندگان این آثار برگزار نشد.