قصه ی تنهایی انسان
[ گفت و گو با محمود رحمانی؛ درباره ی فیلم مستند مادرم بلوط ]

امیر حسین ثنائی

در جریان آبگیری سد کارون 3، هزاران هکتار از جنگل های بلوط به زیر آب می رود، اسد هم که خانه اش به زیر آب رفته به کوهی پناه می برد و در کنار کارگران زغال که درختان بلوط را قطع می کنند، روزگار می گذراند و ... . محمود رحمانی در مستند مادرم بلوط به روایت این فاجعه ی زیست محیطی و عواقب آن می پردازد. رحمانی تاکنون مستندهایی چون مدار صفر درجه، نفت سفید، ملف گند و ... را کارگردانی کرده و جوایز داخلی و بین المللی بسیاری چون: جایزه ی برگزیده ی جشنواره ی فیلم رشد، جایزه ی روبرتو روسلینی، جایزه ی بهترین فیلم مستند جشنواره فیلم کیش، جایزه ی ویژه ی گیلوا، جایزه ی بهترین فیلم مستند جشنواره ی فیلم کوتاه تهران، جایزه ی ویژه هیات داوران جشنواره ی سینماحقیقت، جایزه ی بهترین فیلم مستند جشنواره ی medfest ایتالیا و ... را برای آنها دریافت کرده است.


شما اهل خوزستان هستید و موضوع اغلب فیلم هایتان هم در این منطقه می گذرد. موضوع فیلم هایتان را به خاطر بومی بودن و آشنایی با آنها انتخاب می کنید؟ مثلا موضوع همین فیلم را به چه دلیلی  برای ساخت انتخاب کردید؟
راستش اگر شعار تلقی نشود، من به سینمای مستند اجتماعی علاقه دارم. به سمت آن واقعیت هایی که در اطراف ام وجود دارد حرکت می کنم؛ و به این بهانه منطقه و بوم خودم را هم واکاوی می کنم. جایی که به واسطه ی زیست ام در آن، می شناسمش. تلاش می کنم جایی فیلم هایم را بسازم که بتوانم از نگاه مردمش دنیا را ببینم. ایده ی اصلی ساخت این مستند هم از خواندن تیتر یک روزنامه آغاز شد. در یادداشت کوتاهی خواندم که نزدیک 5000 هکتار از جنگل های سرسبز زاگرس میانی که در شمال شرقی خوزستان قرار دارند، به دلیل آبگیری در پشت سد کارون 3 مدفون شدند. خب این یک فاجعه ی بزرگ زیست محیطی بود؛ منجر به تغییر اکوسیستم یک منطقه شده بود و عواقب فاجعه باری را در پی داشت. وقتی آن یادداشت کوتاه را خواندم، به نظرم رسید که شاید نتواند عمق یک فاجعه را نشان دهد. پس به ساخت یک فیلم مستند فکر کردم که می توانست تاثیرگذارتر باشد.
این موضوع را می شد از زوایای مختلفی نگاه و روایت کرد. اما فیلم شما موضوع آبگیری سد را بهانه ای می کند برای پرداختن به اتفاقاتی که این مسئله بوجود آورده. مانند تاثیر بر زندگی ساکنین آن منطقه، آسیب هایی که پیش می آید و ...
کاملا درست است. دغددغه ی اصلی من نشان دادن این فاجعه ی زیست محیطی بود که متاسفانه بسیاری به سادگی از کنارش گذشته بودند. حتی سال گذشته اجلاس کپنهاگ به بهانه ی بررسی گرمای زمین برگزار شد و می دانید که یکی از دلایل اصلی گرمای زمین هم قطع درختان است. اما در کنار این مسئله، زندگی آدم هایی هم که در آن منطقه زندگی می کردند به شکلی تحت الشعاع قرار گرفته و از بین رفته بود. حدود 15000 نفری که در روستای خود به کار و زندگی مشغول بودند به کارگرانی در حاشیه ی شهرها تبدیل شده بودند. هویت و زندگی انسان ها هم برایم خیلی مهم بود. الان سال هاست که سدسازی در کشور ما به نوعی مد شده است. درصورتی که باید دید واقعا چقدر بود و نبودشان لازم است. شکل گیری همین سدها، موجب شده بخشی از هویت، تمدن و فرهنگ ما دگرگون شود. اینجا بود که پرداختن به بعد انسانی این اتفاق برایم اهمیت بیشتری داشت.
تحقیق را از کجا شروع کردید؟
بعد از اینکه از ماجرا مطلع شدم، بخشی از تحقیقاتم را از طریق اینترنت و همین طور تحقیق کتابخانه ای درباره ی مسائل مربوط به محیط زیست و هم اتفاقی که افتاده بود آغاز کردم. بعد هم به خود منطقه سفر کردم تا آن فضاها را از نزدیک ببینم. البته به آنجا که رسیدم اتفاق اصلی رخ داده بود و دیگر نمی توانستم از خود آبگیری تصویری بگیرم. اما تصاویر آرشیوی که از آن بود را پیدا کردم و دیدم.
اما از آنها در فیلم استفاده نکرده اید.
علی رغم آنکه این تصاویر ارزش های ثبت واقعیت خودشان را داشتند، اما فاقد دیدگاه بودند و من هم هیچ نقشی در ضبط آنها نداشتم؛ نتوانستم برای استفاده از آنها خودم را قانع کنم. صرفا تصاویر تکان دهنده ای بود از بالا آمدن آب و ... که استفاده ی از آنها در فیلم، من را به سمت گزارشی بودن روایت می برد؛ و یک عدم انسجام را برایم به وجود خواهند آورد. من می خواستم از صرف روایت یک گزارش خارج شوم. هر چند این تصاویر آرشیوی پتانسیل خیلی خوبی برای جذب مخاطب داشتند. اما هر داغی ای، روی سردی هم دارد. منظورم این است که اگر کاری عمیق باشد، حتی می تواند لوکیشن اش هم در فیلم گم شود، ولی همچنان تاثیرگذار هم باشد. من تلاش کردم به این عمق برسم. به گمانم آنقدر که خود این واقعه، هویت انسان هایی که درکنارش از دست می رود مهم است، لوکیشن مهم نیست. از سوی دیگر درکی که من از فیلم مستند دارم، اساسا خود سینما است. دوست داشتم در این فیلم با قصه های پی در پی ای که به دنبال هم می آیند تجربه کنم.
انتخاب این ساختار و روایت که چند قصه را در کنار موضوع اصلی روایت می کند از همین نگاه شکل می گیرد؟
بله، طی سفرهایی که به آن منطقه داشتم متوجه شدم یک روستا در نزدیکی محل ساخت سد هست که بسیاری از ساکنینش به قطع درختان و ساخت ذغال مشغولند. اینجا باید این را هم اضافه کنم که وقتی من در ایذه زندگی می کردم، پیرمرد ذغال فروشی همیشه برایمان ذغال می آورد؛ آن زمان همیشه برایم سئوال بود که زغال چیست و چطور ساخته می شود. این موضوع از سال های کودکی در پس ذهنم مانده بود. بعد در مواجه با موضوع آبگیری سد با این مسئله مواجه شدم که هر کسی به نوعی دارد ریشه های این درختان را می کند. چه آن کارگری که مجبور است برای ارتزاقش این کار را انجام دهد، چه دولت که بدون کارشناسی این کار را انجام می دهد.
در انتخاب این ساختار، خواستم که این مکاشفه را برای دوربین و مخاطبم باقی بگذارم تا در فرمی که اجرا می کنم، تماشاگر هم به کشف برسد و فیلم برایش جذابیت داشته باشد. آوردن و استفاده از قصه های متفاوت، تنهایی انسانی مثل اسد و ... جذابیت هایی برایم داشت که احساس کردم اینها می تواند کارکردهای متفاوتی در فیلم داشته باشند. چند بار به منطقه رفتم. و در این میان هم دائم فکر می کردم که موضوع ام را چطور می توانم به تصویر بکشم. هر چند در هنگام ساخت گاهی اوقات شک می کردم. فکر می کردم نکند این قصه ها در کنار هم به خوبی ننشیند. نکند مخاطب پس بزند و ارتباط برقرار نکند و ... تمام سعی ام را کردم که این اتفاق نیفتد.
اسد را چطور پیدا کردید؟
از قبل چیزهایی درباره اش شنیده بودم، مردم آنجا می گفتند که دیوانه است. حس کردم باید بروم و ببینمش؛ رفتم و پیدایش کردم. نشستیم به حرف زدن و تلاش کردم که به او نزدیک تر شوم. دیدم که زندگی بسیار جذابی دارد. حس و حال و زندگی او آنقدر ارزش داشت که بخواهم او را وارد فیلم ام کنم.
تصویربرداری از چه زمانی شروع شد؟
تقریبا از سال 86 کار را شروع کردیم. چون سد آبگیری شده بود و خودم هم نخواستم سراسیمه کار را شروع کنم. می خواستم به یک قصه برسم. در این فاصله هم مستند مدار صفر درجه را ساختم.
طی چه زمانی فیلم ساخته شده؟
در حدود 9 مرحله و تقریبا در 30 جلسه تصویربرداری کرده ایم و حدود چهارماه هم صرف تدوین شده است.
پس وقت زیادی را برای تصویربرداری گذاشته اید.
تصویربرداری و تولید این کار بسیار سخت بود. یک بخش اش در دل کوه انجام شده، یا در بخش تصویربرداری قسمت های زیر آب هم خیلی مشکل داشتیم. برای ضبط تصاویر زیر آب با افراد مختلفی مشورت کردم. از جمله با فرید دغاغله تدوینگرم که از زمان شکل گیری طرح در جریان کار قرار داشت. ابتدا به تصویربرداری در یک استخر فکر کردیم، رفتیم و آن جا را دیدیم ولی اصلا آن محیط راضی ام نمی کرد. خواستیم که کیس ضد آب بخریم و یا اجاره کنیم، یا از تصویربردار زیر آب استفاده کنیم که همه ی اینها به خاطر هزینه های زیادی که داشتند را نتوانستیم انجام دهیم. به آقای محسن محقق معرفی شدیم که ایشان برایمان یک کیس طراحی و ساختند تا بالاخره توانستیم با مشکلات بسیاری آن صحنه ها را هم ضبط کنیم.

مادرم بلوط
پژوهشگر و کارگردان: محمود رحمانی، صدابردار: امین رحمانی، تصویربردار: م.رحمانی، تدوین و صداگذاری: فرید دغاغله، دستیار کارگردان و مدیرتولید: امین سپهریان، موسیقی: هوشنگ چهارتنگی، گروه مشاورین تحقیق: مهندس زهره امیری، مهندس سلطانمراد رحمانی، تهیه کننده : محمودرحمانی، 1388، دی وی کم، 65 دقیقه.

 

منبع: رای ُبن مستند | تاريخ: 1389/02/06
 | فهرست مطالب ابتدای صفحه | 
به گروه فيس بوک ما بپيونديد