فیلم با حضور عدهای موسیقیپرداز در فضایی با پسزمینه تاریک و سیاه آغاز میشود، در حالی که آواهایی چند صدایی در حال قرائت متنی درباره یکی از مشاهیر تاریخ موسیقی ایران، عبدالقادر غیبی مراغی مشهور به عبدالقادر مراغهای (قرن نهم هجری) هستند و تصاویری از مکتوبات این شخصیت به شکل سوپرایمپوز بر کادر ظاهر و محو میشود. این قالب آغازین، نشان از رهیافتی دارد که مستندساز در طول اثرش به آن میپردازد: نقب به تاریخی نهچندان شفاف از شاخهای از موسیقی این دیار که بنا به دلایل تاریخی، ناگاه منقطع شد و در غبار تاریخ فرو رفت؛ نقبی که صرفاً نه بر اساس پژوهشهای کتابخانهای، بلکه با همراهی و به موازات تلاش عدهای موسیقیپرداز جهت بازشناسی و احیای آن قطعات و سبکهای گمشده و نامکشوف انجام میپذیرد. درواقع مستند شش قرن و شش سال، مانند بسیاری دیگر از مستندها، بار تحقیقی دارد و مخاطبش را در جریان معرفتهایی قرار میدهد که حاصل تراکمی از کندوکاو و جستوجو بوده است، اما سیر این تحقیق، مسیری میدانی و شهودی دارد و در همنشینی و ثبت تلاشهای یکی از استادان و پژوهشگران برجسته موسیقی معاصر ایران، محمدرضا درویشی، شکل گرفته است. پرواضح است که چنین روالی در پژوهشهای سینمای مستند، بسیار دشوارتر و وقتگیرتر از تحقیقات کتابخانهای است و در طی آن قرار است مخاطب، نفس به نفس مستندساز و سوژه تحت تحقیقش، شاهد روال و جریان موضوعات و کنشها و تنشها باشد که چنین ویژگیای، برای گزینش ریتم و ضرباهنگ فضای مستند، کار را حساستر میکند.
میرتهماسب در این راستا، فضای کار را به چند بخش یا اپیزود نامحسوس تقسیم کرده است. در بخش نخست، مخاطب وارد حوزهای مقدماتی میشود و اینکه قرار است چه موضوعی به اطلاع او رسانده شود. مرور اجمالی بر گروه موسیقی تحت نظر درویشی، ارائه اطلاعات تاریخی کتابخانهای درباره عبدالقادر مراغی و صحبتهای خود درویشی درباره پروژهای که قصد انجامش را دارد، از جمله نکات مهم این فصل است.
فصل بعدی در ترکیه میگذرد؛ منطقهای که برای ثبت فعالیتهای امپراتوری عثمانی در حوزه فرهنگ و موسیقی، تاکنون بیشترین تلاشها را برای کار روی پژوهشها و آثار عبدالقادر مراغی به خود دیده است. حضور پویای درویشی و چند نفر از همکارانش در کنسرتها، محافل آکادمیک، خیابانگردیهای متعدد به قصد یافتن قطعات کمتر مطرح این شخصیت تاریخی، گفتوگو با صاحبنظران و خوانندهها و فعالان موسیقی سنتی ترکیه از جمله موارد مطرحشده در این بخش است که رویهمرفته، جمعآوری اطلاعات خام را در جریان پژوهش اصلی دربردارد.
بخش سوم، چالشهایی است که درویشی و گروهش با برگردان این اطلاعات و اسناد گردآوری، شده دارند. انتخاب شعر مناسب و منطبق با فرم و سبک موسیقی، معادلسازی و منسجمسازی نتها بر مبنای الگوی واحد و استاندارد جاری در ایران، بهرهگیری از دانش فرهیختگان ادب فارسی (همچون دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی) در این مسیر، قطعات مختلف این بخش را تشکیل میدهد.
فصل بعدی، حکایت دشواریهای گروه نوازنده با این فرمت نامتعارف از موسیقی است که نیاز به استمرار و تلاش و انطباق دشوار و نفسگیری فراوان دارد و در عین حال آزمودن استودیوهای مختلف ضبط برای تمرین و ارائه کار و همچنین کار روی سازها به صعوبت این ماجرا میافزاید.
در فصل دیگر، با حضور همایون شجریان بهعنوان خواننده گروه، مرحله دشوار دیگری شروع میشود. بافت کار به دلیل تفاوتهای اساسیای که با پردهها و نوسانهای موسیقی ایرانی دارد، کار را برای خواننده بسیار سخت جلوه میدهد؛ چه آنکه اینجا دیگر خواننده بهعنوان کسی که شعرها را در میانه موسیقی قرائت و تحریر میکند، عمل نمیکند و نفس آوازخوانیاش، جزئی از آلات موسیقاییای میشود که در کنار عود و نی و تنبک و سایر سازها عمل میکند. در این مجال، حتی اینکه معنا و مفهوم شعر چه باشد مهم نیست و اهمیت بیشتر، ارتباط ارگانیک ریتم و وزن شعر و نحوه خواندنش با فراز و فرودهای متوالی و پیدرپی این موسیقی دشوار است.
بخش بعدی، مرحله میکس است که به عهده استاد محمدرضا شجریان گذاشته شده است. در این بخش، جدا از نمایش دقت نظر فراوان استاد بر ترکیب و اوج و فرود صداهای سازها و خواننده و گروه کر و... شنونده صحبتهای او درباره ارزش فرهنگی و میراثی این پروژه هم میشویم.
واپسین بخش، با فرجام نیکوی تلاشهای شش ساله استاد و گروهش شکل میگیرد. در این فصل درویشی از برنامههای آیندهاش برای احیا و بازشناسی سبکهای ناشناخته دیگر ایرانی سخن میگوید و مخاطب را در انتظار آفرینش یک طرح ملی/فرهنگی دیگر قرار میدهد.
همانطور که از برشماری بخشهای نامحسوس بالا برمیآید، روند کار میرتهماسب، منطبق با یک پژوهش استاندارد و متعارف بوده است که بدون جلوهگریهای گلدرشت، قدم به قدم مراحل درست سیر تحقیق (مقدمه، ابراز مفروضات، گردآوری اطلاعات، چالشهای مسیر، و درنهایت نتیجهگیری) را رعایت کرده و در ریتمی مناسب و بهقاعده، روند را به انجام رسانده است. اما پژوهشگری و ثبت اطلاعات و موقعیتها، تنها بخشی از وظایف یک مستندساز است. بخش مهم دیگر، خلاقیت او در بازنمایی و بلکه تعمیق واقعیتهایی است که در حال ثبتشان است. فیلم مستند، تنها یک گزارش توصیفی از واقعیتهای محدود ترسیمشده در چهارچوب کادر دوربین نیست. فرق مستندساز با یک گزارشگر خبری، در تفسیر هنرمندانه واقعیتهایی است که ثبت شده است. در این زمینه میرطهماسب باز هم کموبیش موفق عمل کرده است و با توجه به اینکه روند زمانی ثبت فعالیتهای گروه موسیقی، حجم و گستره بالایی داشته است، باز هم از رویکردهای خلاقانه ورای این بازنماییها غافل نبوده است. استفادههای موتیف گونه او از عناصری همچون گربه، زاویه سرپایین دوربین در نمایش گروه موسیقی که در حال خروج از منزل هستند، فضای باز و نمای عمومی از گستره شهر تهران، روند تعقیبی دوربین در ثبت حضور درویشی و دوستانش در ترکیه و... از جمله موتیفهای تکرارشونده یا ثابتی است که در فضای اثر جاافتادهاند. اینکه معنای گربه چیست (عطف به یکی از تفسیرهای اسطورهای مبنی بر الهه بودن او در موسیقی؟ عطف به نماد ایرانی بودن (گربه ایرانی)؟ عطف به سخت جان بودنش در اشاره به کار طاقتفرسای گروه موسیقی؟ و...) یا چرا نماهای انگل یا نمای عمومی در هر چند فصل یک بار تکرار میشود (به علامت تاثیر عمومی این کار در فرهنگ ایران؟ نگاه متعالی به گروه موسیقی؟ بسط دشواریهای گروه به مسائل اجتماعی بیرونی؟ و...) قاعدتاً فضای گستردهای از بحث و نظر را فرا میخواند. اما آنچه مهم است، تلنگرهای هر از چندگاهی میرتهماسب در میانه ثبت یک واقعیت بزرگ فرهنگی است که هر مخاطبی بنا به میزان سلیقه و ذوق و دانش و بینشش میتواند بهرههایی از آن داشته باشد. در عین حال تمهیدات او در موقعیتهایی همچون بازتاب سایه شجریان بر محل استقرار درویشی، نمای نزدیک از همایون شجریان هنگام آوازخوانی، ثبت برخی شوخیها و تفریحات گروه با یکدیگر و... راه را برای جذب بیشتر مخاطب به فضای مورد بحث هموارتر ساخته است.
شش قرن و شش سال، مستندی صرف درباره یک پروژه موسیقایی نیست. اثری هنرمندانه در ثبت یک فعالیت سترگ فرهنگی ملی است که بخشی از قطعات گمشده فرهنگی این دیار را کندوکاو میکند.
* این نوشته در چهارچوب همکاری میان ماهنامه فیلم نگار و رای ُبن مستند، ابتدا در شماره ۱۴۲ (مهرماه) فیلم نگار منتشر شده است.
در همین زمینه:
پرونده مستند «شش قرن و شش سال» به بهانه اکران عمومی این مستند