احتمالاً وسط کشیدن پای هیچ موضوعی نمیتواند بهاندازهی گفتن از «عشق» در دل همهی آدمها قصههایی را زنده و برملا کند. همزادپنداری و مرور قصهی موازی خودمان در دلمان درحالیکه پای داستان عاشقانهی دیگران نشستهایم حاضر شدن در مراسم ختم آشنایی دور و گریستن برای اندوه شخصی خودمان است در عین اینکه همراه صاحبعزا هستیم. عشقِ بدون جای زخم و جراحت اصولاً چیز کمیابیست اگر نگوییم نایاب و شاید همین از دسترفتنهای ذاتیاش باشد که علیرغم امکانات سرشار از زندگیاش - در دورهی کوتاهی از امید و وصال- من را به یاد مجالس سوگواری میاندازد.
ایمان بهروزی هم از همین راهِ کورهراه وارد دنیای مخاطب فیلمهایش میشود. سه فیلم مجزا و مرتبط به هم دربارهی عشق و یا لااقل دربارهی عشق هم.
در ۲۵ دقیقهی «فیلمی برای تو» داستان آشنایی، عاشقی، ماندن بر سر دوراهی و مهاجرتِ کارگردان را تماشا میکنیم. رابطهای که از سال دوم دانشگاه آغاز میشود، پستی- بلندیهایی را طی میکند و حالا به دلیل مهاجرت تحصیلیِ راوی به کشوری دیگر دارد بیچونوچرا از هم میپاشد. بیش و پیش از هر چیزی این فیلم برایم نوعی ادای دین و مجوز خروج است؛ مرثیهای در حد وسع باشکوه برای خداحافظی با معشوق، نامهای تصویری، یادگاری کوچکی که تلاش میکند قصهای را جاودانه کند و درعینحال پای رفتن را برای مهاجر سبکتر کرده باشد.
ایمان بعد از دو سال کندوکاو و تردید برای ماندن یا رفتن دارد تصمیمش را میگیرد/تصمیمش را گرفته است؛ و حالا در این روزهای باقیماندهی پیش از رفتن به فکر تعریف کردن داستانش افتاده است. جالب و درستِ این میان هم سازوکار این تعریف کردن است که از نوعی تکنیک بازسازی فانتزی و درعینحال «آیینی» استفاده میکند. دختری را بهجای طرف مقابل رابطهاش در واقعیت مینشاند و ماجرای آشناییاش را با او از نو میسازد. صحنهای تئاتری متشکل از ایمان بهروزیِ رفته در لباس و نقش پسر عاشقِ آن سالها و دختری که شال سفید سعیده را پوشیده و وسط حیاط دانشکده ایستاده است.
مرور. فراهم کردن امکان بازخوانی گذشته با واسطههایی که تجربهی ثقیل جدایی را سبکتر میکنند. جریان احضار ارواح که اینبار علاوه بر بازسازی و خاطرهکاوی از طریق ساختن فیلم محقق شده است. بازسازی بهروزی در این فیلم آنچنان «ساختگی» و معترف به ساختگی بودن است که ناخودآگاه بهجای قصهی سوز و گدازهای همیشگی بهوقت جدایی بارها و بارها به لبمان خنده مینشاند. فیلم همهجوره سبک است و عاشق خطاکاری که دارد نفع شخصی و جدی گرفتن فردیتش را به قصهی کلیشهای ایثار و جنون در عشق ترجیح میدهد بههیچعنوان در پی تنبیه خودش نیست که برعکس در یک دادگاه فرضی در مقابل دوربین از همهی دوراهیها و درونیاتش بدون پرحرفی پرده برمیدارد و ذرهذره با پیشرفتن فیلم از یادگاریهای بهجامانده از عشق تصویری جاودانه خلق میکند. ازاینجهت شاید «فیلمی برای تو» یک جعبهی پر از خنزرپنزر باشد که هر زوج معاصری در طول رابطه یکبار از عشق برای خودش به یادگار جمع کرده است.
فیلم دوم بانام «عشق واقعی» از مقصد مهاجرت شروع میشود. تصاویری گذرا از پشت پنجره و یا از چشم کسی که دارد در کشور غریب، مردم، خانهها و روابطشان را تماشا میکند. در پی این مقدمه است که راویِ سرگردان از سوال، روانهی سفر به خانه میشود و باز از فیلم و دوربین برای خودش یک ابزار «میانجی» میسازد. او که به صداقت توضیح میدهد بدون دوربین امکان چیدن این صحنهی پر از سوال برایش ممکن نبوده اینبار در گیر و دار باتجربهی عاشقانهای دیگر از اعضای خانوادهاش کمک میخواهد.
اگر در «فیلمی برای تو» تلاش بر بازسازی، خاطرهبازی و ماندگار کردن تجربهای ازدسترفته بود در این مستند دغدغه و تلاش ایمان بهروزی برای حفظ صحنهی واقعیست که به دلیل حضور دوربین هر آن ممکن است به خطر بیافتد. اعضای خانه اگرچه به حدس همانهایی هستند که پشت دوربین اما مسئلهی طرحشده میانشان برای گفتوگو، موضوع سالها مسکوت ماندهای است که جراحی و موشکافیاش فقط به کمک فیلم بوده که محقق شده است.
چمدان باز میشود، سوغاتها بیرون میریزند و آوردهی اصلی سفر فرنگ مقایسهای است که کارگردان را به صرافت ساختن این فیلم انداخته؛ ما چرا نمیتوانیم مثل آن پسر و دختری که در دقیقهی ابتدایی فیلم همدیگر را در خیابانهای آلمان بغل میکنند به همدیگر ابراز احساسات کنیم؟ سوال نهچندان جدیدی که قرار نیست به کشف تازهای در علوماجتماعی برسد و ارزشش را باید در پروسهی پاسخدهی جستوجو کرد.
پدر و پسر سوار ماشین میشوند و ایمان با کمرویی و بهمرور از عشق چند ماه پیشش به زنی که برای «حاجی» شناس نیست پرده برمیدارد. جوابهای پدر گرماند و استخواندار. موضع حاجی و ایمان یکی نیست اما دوستداشتن میشود بهانهای که با همهی اختلافها بدون دعوا حرف بزنند و محرک اصلی پیشبرنده در این صحنههای سرگردان چیزی جز ذرهذره اعتراف پسر به تفاوتهایش با پدر نیست.
در جایی از گفتوگو ایمان به پدرش میگوید که دوستش دارد و درست از همینجاست که صحنهی تئاتری فیلم اول در این روایت هم تکرار میشود. اعضای خانواده هرکدام به بهانهای در مقابل دوربین همدیگر را میبوسند و احساساتشان را برملا میکنند. لحظاتی فشرده از برونریزی و ابراز عشق که اگرچه تحت تاثیر دوربین و سوالات راوی رخ نموده اما تصویریست واقعی از عشق در خانوادهای ایرانی که جور سالهای «در دل عزیز و به چشم خار» را میکشد؛ فرهنگی که حالا دارد پوست میاندازد و مهاجر در آغوش کشیدهشدهی قصه را با تنهایی و اضطراب کمتری راهی غربت میکند.
«فیلمی برای تو» هرقدر بهواسطهی استفاده از تکنیک بازسازی آنهم در شکل فانتزیاش به «فیلم» (بازساخته بودن) بودن خود معترف است و جایگاهش را نسبت به واقعیت میداند اما «عشق واقعی» به شکلی حداکثری درگیر تولید تصویری حقیقی از وقایع در حال پیشآمدن است و پیشآمد که از قضا در اینجا بهنوعی پیشآوردهی کارگردان بوده دنیای پشت و جلوی دوربین را مدام در گفتوگو باهم قرار میدهد. سوژهها از دقیقهی ۱۷ ام تاثیر دوربین بر زندگیشان را جدی میگیرند و مثل میزگردی با حضور معتقدان حقیقی سینماوریته دربارهی تاثیرات احتمالی فیلم بر روابطشان حرف میزنند. بهروزی از خانوادهاش برای استفاده از این تصاویر در فیلم اجازه میگیرد و وسوسهاش برای گرفتن نمایی بدون نقص را در فیلم نهایی میگذارد.
اعتراف به بازسازی بودن، ساختگی بودن و تاثیر دوربین در رسیدن به نتیجهای که شاید بدون ساخت فیلم ممکن نبود، شیوههایی هستند که کارگردان در این سه فیلم برای تعهد حداکثریاش به نمایش حقیقت برگزیده است. ایمان بهروزی سوژههای فیلمهای مستندش را در صحنههای تئاتری گرفتار میکند و با عیان کردن همهی این پشتصحنهها حقیقت بزرگتر را نشان میدهد؛ عشق ازدسترفته، عشق واقعی و ناکامی و ایثار در عشق که موضوع فیلم سوم است.
«عشق در نمای نزدیک» سه سوژهی گرفتارشده در ماشین دارد. فضایی ایزوله، تعبیهشده و بهظاهر گفتوگویی که با قرار دادن طرفین گفتوگو در موقعیتی غیر روبهرو (رو به خیابان) به هرکدام امکان مونولوگگوییهای اعترافگونه میدهد. زنهایی سرخپوش، ایستاده دور میدان فردوسی در کسوت زنی که در سالیان پیش برای مدتها در انتظار معشوقی که هرگز نمیآید نشسته است. بر صندلی ماشین یک عدد گلدان شمعدانی است، گلدانی که میتواند یکی از آن شمعدانیهای صحنههای فیلمیِ «زیر درختان زیتون»(۱) باشد که به سفارش کارگردان برای فضاسازی بیشتر فیلمی عاشقانه تعبیهشده بود؛ نوعی اعتراف مدام به ساختگی بودن که صادقانهتر است از تلاشی ناموفق برای نمایش همهچیز به آن شکلی که هست.
موقعیت کارگردان در فیلم سوم بهوضوح تغییر کرده است. تجربهی دو اثر قبل حالا قرار است در این مستند بهنوعی نتیجهگیری برسد. سوژهها قرار نیست به تصمیمگیریهای شخصی ایمان بهروزی کمکی بکنند و آنچه در میان است تلاش کارگردان است برای به تصویر درآوردن تجربهی به چنگ نیامدنی عشق، تعریف عشق، مصداقهایش و اینکه چطور میتواند به یک انتظار سیسالهی هرروز ایستاده دور میدان منجر شود.
زنهای سرخپوش سوار ماشین میشوند، در فضایی سرگردان و هیپنوتیزمکننده با گردشهای ماشین حرفهایشان به اعترافات ناگهانی میرسد و هرکدام میشوند چهرهای احتمالی از یاقوت سرخپوش(۲). رودخانهای که هراکلیتوس دربارهاش گفته است هرگز نمیشود دو بار در آن پا گذاشت(۳) به مدد ساخت فیلم محقق میشود و درعینحال به وعدهی فیلسوف وفادار میماند. همهچیز در جهان در سیلان است و دیدن چهرهی زن عاشق میدان فردوسی تنها در شکلی متکثر است که امکانپذیر است؛ و ایمان بهروزی بهدرستی از پس نمایش این تکثر برآمده است.
هر سه فیلم را میشود به شکلهای دیگری هم دید. عشق را میشود کنار زد و از تجربهی مهاجرتی نوشت که در دو فیلم اول بسیار اهمیت دارد اما چیزی که این سهگانه را جدای از عشق و مهاجرت به همدیگر پیوند میدهد راهحل کارگردان جوان است در تسخیر و ثبت واقعیت.
۱. دراینباره مطلب «حسین چگونه روایتش را فعال میکند؟» را بخوانید از پیروز کلانتری در سایت زندگی خُرد.
۲. به نقل از ویکیپدیای فارسی: زن سرخپوش، یا یاقوت، (متولد ۱۳۰۵) لقب زنی است مجهولالهویه از اهالی تهران که حدوداً ۳۰ سال، هرروز، ساکت و آرام با لباس، کفش، کیف و جوراب قرمزرنگ در میدان فردوسی و اغلب ضلعِ شمال شرقی آن ایستاده و انتظار میکشید. او تا حدود سالهای ۶۲–۶۱ هرروز به این کار ادامه میداد و به گفته مردم، یکباره از صحنه محو شد. روایات درباره این زن زیاد است و کلاً بر این باورند که او در عشق شکستخورده بود و در انتظار معشوق گمگشته در آن مکان به انتظار میایستاده است.
۳. جملهای منسوب به هراکلیتوس، فیلسوف پیشاسقراطی یونانی که دربارهی سیال بودن حقیقت گفته است.
فیلمی برای تو
تهیهکننده و کارگردان: ایمان بهروزی، فیلمبردار: حسین احمدیان، تدوینگر: فرشته پرنیان، صداگذار: احسان افشاریان، ۲۵ دقیقه، ۱۳۹۳
خلاصه داستان: فیلمی برای تو، داستان یک فیلمساز ایرانی است که در آستانه سیسالگی برای ادامه تحصیل و آیندهای بهتر میخواهد به آلمان مهاجرت کند اما مشکلی سر راه او قرار دارد. او برای مهاجرت مجبور است دختری را که دوست میدارد ترک کند. او مجبور است بین عشق و جاهطلبیهایش برای یک زندگی بهتر یکی را انتخاب کند.
حضور در جشنوارهها: جشنواره فیلم ویزیون دوریل سوییس، جشنواره فیلم زوریخ، جشنواره فیلم مردمشناسی گوتینگن آلمان، جشنواره فیلم نشانههای شب، پاریس، برلین، لیسبون، زاربروکن، هفته فیلم کوتاه شانگهای چین، جشنواره فیلم مستند ملگاسو پرتغال، جشنواره فیلم کوتاه سینترا پرتغال، جشنواه مستند داک فید آیندهوون هلند. جایزه: «جایزه نشانهها» ازجشنواره فیلم نشانههای شب، پاریس، فرانسه
آمور دوریل Amour du Réel
تهیهکننده و کارگردان: ایمان بهروزی، فیلمبردار: حسین احمدیان، ایمان بهروزی، تدوینگر: مهدی باقری، صداگذار: احسان افشاریان، تصحیح رنگ و نور: رضا تیموری، ۲۸ دقیقه، ۱۳۹۵
خلاصه داستان: فیلمساز بعد از مدتی زندگی در آلمان، به پیش خانوادهاش در ایران برمیگردد و تلاش دارد تا از طریق ساختن یک فیلم، اعضای خانوادهاش را با مشکلشان در ابراز عشق به یکدیگر و کسانی که دوستشان میدارند روبهرو و آن را به کمک فیلم حل کند.
حضور در جشنوارهها: جشنواره فلیکر رودآیلند آمریکا (مورد تایید آکادمی اسکار)، جشنواره فیلم کوتاه استتیکا انگلستان (مورد تایید بفتا)، جشنواره آف سینمای لهستان، جشنواره فیلم مستند نروژ داک فیلم، جشنواره فیلمهای آسیایی جوگجا نتپک، جشنواره فیلم کوتاه بوگوتا کلمبیا، جشنواره فیلم مستند آیندهوون هلند، جشنواره فیلم مستند ولز، جشنواره فیلم کوتاه آکبانک ترکیه، جشنواره فیلم کوتاه لینز اتریش، جشنواره Family Film Project پورتوی پرتغال. جایزه: بهترین مستند نهمین جشنواره فیلم کوتاه استارت باکوی آذربایجان در سال ۲۰۱۸
عشق در نمای نزدیک
تهیهکننده و کارگردان: ایمان بهروزی، فیلمبردار: حسین احمدیان، تدوینگر: مهدی باقری، صداگذار: احسان افشاریان، تصحیح رنگ و نور: رضا تیموری، ۴۸ دقیقه، ۱۳۹۷
خلاصه داستان: داستانهای عاشقانه چهار زن که در خیابانهای تهران روایت میشود.