سرزمین کهن ایران، به دلیل قدمت تمدن و فرهنگش در گستره تاریخ، ظرفیت فراوانی برای کندوکاوهای باستانی به قصد کشف کردن نحوه زندگی و رفتارها و رویهها و اعتقادات و مراودات و سامانههای اجتماعی و فردی پیشینیان دارد و مقاطع نامعلوم و مبهم تاریخ، در این عرصههای تحقیقی از زیر گرد و غبارهای ناشی از گذر زمان بهتدریج آشکار میشود. این ویژگی برای آن دسته از مستندسازانی که تمرکز خود را عمدتاً روی مکاشفات باستانشناسانه قرار دادهاند، موهبت بزرگی است؛ به شرط آن که فرایند کاری خود را بر مبنای اصول ساختاری مناسب در ساحت مستندسازی تنظیم کرده باشند و رویههای خلاقانه هنری را به اقتضای زمینه محتوایی متن به آن افزوده باشند که اگر چنین نباشد، حاصل کار بیشتر به نوعی تصویربرداری و گفتارخوانیهای متناسب با کلاس درس تاریخ مدارس و در نهایت دانشگاهها شباهت خواهد داشت و طبع زیباییشناسانه مخاطب را مورد توجه قرار نمیدهد.
مستندهای پژمان مظاهریپور که اغلب در رده مستندهای باستانشناسانه و کاوشهای تاریخی قرار دارند، از جمله مواردی هستند که در عین دارا بودن دغدغههای ملی/تاریخی در اعماق تاریخ باستان، از آرایههای زیباییمدارانه هنری هم بهره فراوان بردهاند و صرفاً بستههای دیداری شنیداری آکادمیک درس تاریخ کهن به حساب نمیآیند؛ اگرچه ظرفیتهای آموزشی و اطلاعرسانیهای تاریخی/فرهنگی هم در آنها به قدر قابل توجهی وجود دارد و میتوان بر جنبههای آکادمیکشان هم تاکید موثقی به عمل آورد. مستند دستگرد یزدشاپور یکی از این موارد است که با وجود زمان محدود نیم ساعتهاش، فضای باشکوهی را از یکی از بزنگاههای تا مدتها نامعلوم تاریخی و باستانی در این دیار به نمایش میگذارد و با استناد به واقعیتهای کاوشی و پژوهشی مورد تحلیل قرار میدهد.
نام این مستند اشاره دارد به زمینهای متعلق به پادشاهان ساسانی در مقطع قرن پنجم میلادی در حوالی شهرستان درگز امروزین. عبارت «دستگرد» به معنی زمینهای شاهی است که گاه برای ییلاقنشینی وگاه برای کشت و زرع و دامداری در نظر گرفته میشد. «یزدشاپور» نیز عنوانی مربوط به پادشاهی سلسله ساسانیان است؛ کما اینکه پدر بهرام گور، یزدگرد شاپور نام داشت. دستگرد یزدشاپور، با این رهیافت قرار است به مرور بقایای بهجامانده از مناسبات تعدادی از شاهان دوران ساسانیان از بهرام پنجم یا همان بهرام گور تا خسرو اول (انوشیروان) و سپس خسرو دوم یا همان خسرو پرویز در منطقه یادشده که زمانی ملک و زمین سلطنتی محسوب میشد، بپردازد.
فیلم مستند دستگرد یزدشاپور با نمایی عمومی از شهر درگز و سپس بازتر شدن گستره دید دوربین به سوی مناطق حومهای آن آغاز میشود. معرفی مختصات جغرافیایی و بافت معیشتی (رواج دامداری و زراعت در دشت بندیان) کانال ورود به متن اصلی مستند است؛ اینکه در اثر کار روی زمین به خاطر فضای کشت و مرتع-داری، به طور مداوم خرده سفالهایی از سطح و زیر زمین توسط کشاورزان و روستاییان پیدا میشد. این پدیده متصل میشود به غارها و تپههایی در منطقه که با یک موسیقی تعلیقی و پررمزوراز، مخاطب را آماده عبور از یک معبر تاریخی مجهول میکند. فضای جغرافیایی این معبر، یعنی یاریم تپه و مشرف بودن آن به زمینهای زراعی و مرتعی دام از سه جهت و نزدیکیاش به سه تپه کمفاصله از یکدیگر، با استفاده از یک نقشه گرافیکی سهبعدی، دورنمای خیلی خوبی از موقعیت مکانی محل مورد مطالعه ترسیم میکند و بعد از آن، درست منطبق با یک فرایند استاندارد پژوهشی، بحث سرگذشت چگونگی توجه به این منطقه به میان کشیده میشود؛ اینکه چطور در سال ۱۳۶۹، بعد از تصمیم برای مسطحسازی یکی از تپهها و مواجهه با خرده گچهای نهفته در زمین و تلاش نافرجام برای مخفی نگه داشتن موضوع و وارد میدان شدن سازمان میراث فرهنگی، اولین جرقههای کاوش و پژوهشهای باستانی و کشف یک گنجینه تاریخی مشتعل میشود. حضور برخی کارشناسان میراث فرهنگی (لباف خانیکی و مهدی رهبر) در مقابل دوربین و توضیح آنچه گذشت، در تکمیل نریشن مستند نقش موثری ایفا میکند تا مخاطب نسبت به ارتباط بین فضا و تاریخ و جغرافی و فرهنگ این حوزه، آگاهیهایی اساسی پیدا کند.
همانطور که آمد، چیدمان قطعات مستند در پیشبرد روایت متن، مبتنی بر یک کار پژوهشی استاندارد است. مظاهریپور به ترتیب آنچه را که در کشف بقایای پنهان در هر یک از سه تپه نزدیک به یاریم تپه به دست آمده بود، همراه با توضیحاتی بجا درباره تاریخچه و آداب و رسوم و مناسبات اجتماعی و سیاسی، به اطلاع مخاطب میرساند و سازههای مربوط به تالار چهارستونی (و نقشهایی که دلالت بر پیروزی بهرام گور بر قبایل محلی شمالی (هپتالیان) دارد یا گویای بزمهای سلطنتی و مناسبات حکومتی است)، استودان (جایگاه نگهداری استخوانهای مردگان) و نقوش اساطیری سواتسیکا و خروس و خوشه گندم و...، آتشکده و مختصات ارتفاعیاش، محل غسل مبتلایان به نجاست، برج محل نگهداری اجساد تا زمان متلاشی شدن، و در نهایت خانه اربابی و تالار حکومتی جزء به جزء معرفی میشوند. درنهایت نیز نتایج برآمده از این تحقیق، به مثابه یک فرضیه آکادمیک، مرور میشود و از دوران اوج سلسله ساسانیان تا ظهور نشانه زوال و سقوطشان، شناسههایی متناسب با ترتب تاریخی و زمانی در اختیار قرار میگیرند.
اما این امتیاز تنها یک بعد از کار است. امتیاز دیگر این مستند، تناسبسازی عناصر سینمایی با فضای درون-مایه متن پژوهش است. ظرافتها و جزئیات زیادی در این اثر وجود دارد که میتوان تحت عنوان خلاقیتهای سینمایی و هنری ازشان یاد کرد و کارکردشان را در تعبیه بهتر و عمیقتر دانستنیهای تاریخی برآمده از فیلم مورد بررسی قرار داد. این کارکردها گاه در حوزههای شنیداری است. مثلاً در اغلب صحنهها، به موازات نمایش نگارهها و منقوشات روی دیوارها و سنگها یا فضای محیطی سازههای باستانی که هر کدام دلالتی بر یک مفهوم دارند، صداهایی که تداعیبخش حضور زنده و پویای آن مفاهیم است، روی متن سوار شده است. زمانی که هنگام نمایش فضای آتشکده، گوینده متن در حال توضیح آداب اینجایگاه است، روی صحنه نیز صداهای جرقههای آتش و سوختن زغال و هیزم فضا را همراهی میکند. یا زمانی که گوینده روی صحنههای مربوط به ضلع سوم تالار چهار ستونی، در حال تفسیر نگارههای دیواری مربوط به مجلس ضیافت سلطنتی است، صدای جاری در متن نیز تداعیبخش موسیقیها و اصوات و همهمههای یک بزم شاهانه باشکوه است. تمهید دیگر این مستند، بازی با مختصات بصری است. این تمهید کاربردهای مختلفی در متن اثر پیدا میکند. گاهی با جلوههای ویژه گرافیکی، تصاویر مربوط به یک شیء باستانی از زمان حفر اولیه زمین تا مرمتسازیاش در فضای نهایی محل نگهداری، پیدرپی به هم مربوط و متصل میشوند تا ضمن القای گذر زمان قابل توجه در مناسبات اکتشافات باستانی، روند انجامشده نیز در مدتی کوتاه به اطلاع بیننده برسد. گاهی این نوع تمهیدها برای تشدید حسهای لازم در مخاطب است. مثلاً زمانی که صحبت از افرادی محلی میشود که مایل نبودهاند پای میراث فرهنگی به این منطقه باز شود و میخواستند کار تسطیح زمین برای کشاورزی را ادامه دهند، در قاب تصویر شمایل سایهوار و ناواضحی از افرادی که به شکل فلو ترسیم شدهاند، ظاهر میشود تا زشتی عملشان در این شمایلهای باریک و معوج نمودی بصری و در عین حال مجهول بیابد. استفاده از تمهید دور و نزدیکسازی عکسها روی یکدیگر به قصد القای پویایی و زنده بودن روند اکتشافات میراث فرهنگی و کاوشگران باستانی، نمونه دیگری از این تمهیدات بصری مناسب است. شاید بتوان مقطع نهایی فیلم را از بهترین شیوههای کاربرد این تمهیدات تلقی کرد. در پایان مستند که فضای راکد و غیرسلطنتی جاری در بقایای زیرین نهایی تپه سوم به رویت میرسد و به نوعی آغاز اضمحلال حکومت ساسانیان شناسهپردازی میشود، بعد از مروری بر نتایج این کاوشهای باستانشناسانه، دیوارهای باستانی شامل نقشهای شاهان به نمایش میرسد که نقطههایی سیاه به-تدریج بر آن میبارند؛ انگار که سنگهایی درشت و سیاه در حال بارش یا توفان بر این دیواره هستند و درنهایت نیز که گوینده متن سقوط سلسله ساسانیان را با این عنوان بیان میکند که مردم دیگر هیچ اهمیتی به اینکه حاکم کیست و حکومت چه بافتی دارد نمیدادند، چراکه میانگاشتند «وضع از این بدتر نمیشود»، کل دیوار در سیاهیای مطلق فرو میرود و تمام. این پایانبندی هنرمندانه، حکایت زوالی مطلق را در پی اوجهای متوالی تعریف میکند که فرجام آن جز فروغلتیدن در دورهای سیاه و سرشار از مجهولات و دفنهای تاریخی نیست.
دستگرد یزدشاپور، با این رهیافت، نهتنها گذر بر روند اکتشافاتی باستانشناسانه از یک مقطع مکانی و زمانی مدفون در تاریخ است، بلکه مکثی تلویحی نیز بر مناسبات طبقاتی دورهای باشکوه از تاریخ این دیار است که به دلیل ناهمگونی اجتماعیاش با آرمانها و هنجارها، بهتدریج جایگاهی منحط و خالی پیدا کرد.
دستگرد یزدشاپوران
پژوهشگر، کارگردان: پژمان مظاهریپور، تصویربردار: مرتضی متقی، تدوینگر: آرش زاهدی، صداگذاری و ترکیب صداها: مریم حقپناه، تهیهکننده: پژمان مظاهریپور، مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، ۱۳۹۲، ۳۵ دقیقه. خلاصه موضوع: درباره کاوشهای باستانشناسی محوطهای مربوط به دوره ساسانی که سال ۱۳۶۹ نزدیک مرز ترکمنستان کشف شده است.
* این نوشته در چهارچوب همکاری میان فصلنامه سینماحقیقت و رای ُبن مستند، ابتدا در فصلنامه سینماحقیقت (شماره اول/ بهار ۹۳) منتشر شده است.